دختر رفت مهد کودک
دختر کوچولوی مامان بزرگ شده و امروز اولین روزی بود که رفت به مهدکودک. بدون اینکه حتی گریه بکنه، قربونش برم کلی ذوق داشت و از ذوقش یادش رفت که با من خداحافظی کنه . دست آخر عصر که رفتم دنبالش گفت : مامانی بگیر واسه شماست. دیدم یک فنجان و نلبکی و قاشق با گل درست کرده . خیلی ناز بود و حسابی براش ذوق کردم . اولین روزی بود که از مامانش جدا شده بود . برای من که خیلی سخت بود اما انگار خودش دوست داشت . مهم دختری هستش که راضی و خوشحال باشه . سلامت باشی عزیز دل بابایی و مامان ...